عشق فقط يك كلام .... خدا !!!
milan web


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 12 صفحه بعد

مدیر و منشی

 مدیر به منشی میگه برای یه هفته باید بریم مسافرت کارهات رو روبراه کن
منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه: من باید با رئیسم برم سفر کاری, کارهات رو روبراه کن
شوهره زنگ میزنه به دوست دخترش, میگه: زنم یه هفته میره ماموریت کارهات رو روبراه کن
معشوقه هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد کوچولوش زنگ میزنه میگه: من تمام هفته مشغولم نمیتونم بیام
پسره زنگ میزه به پدر بزرگش میگه: معلمم یه هفته کامل نمیاد, بیا هر روز بزنیم بیرون و هوایی عوض کنیم
پدر بزرگ که اتفاقا همون مدیر شرکت هست به منشی زنگ میزنه میگه مسافرت رو لغو کن من با نوه ام سرم بنده
منشی زنگ میزنه به شوهرش و میگه: ماموریت کنسل شد من دارم میام خونه
شوهر زنگ میزنه به معشوقه اش میگه: زنم مسافرتش لغو شد نیا که متاسفانه نمیتونم ببینمت
معشوقه زنگ میزنه به شاگردش میگه: کارم عقب افتاد و این هفته بیکارم پس دارم میام که بریم سر درس و مشق
پسر زنگ میزنه به پدر بزرگش و میگه: راحت باش برو مسافرت, معلمم برنامه اش عوض شد و میاد
مدیر هم دوباره گوشی رو ور میداره و زنگ میزنه به منشی و میگه برنامه عوض شد حاضر شو که بریم مسافرت...


 

صرفا جهت خنده

 یک بنده خدایی، کنار اقیانوس قدم میزد و زیر لب، دعایی را هم زمزمه میکرد. نگاهى به آسمان آبى و دریاى لاجوردی و ساحل طلایى انداخت و گفت :
- خدایا ! میشود تنها آرزوى مرا بر آورده کنى ؟
ناگاه، ابرى سیاه، آسمان را پوشاند و رعد و برقى در گرفت و در هیاهوى رعد و برق، صدایى از عرش اعلى بگوش رسید که میگفت :
- چه آرزویى دارى اى بنده ى محبوب من ؟
مرد، سرش را به آسمان بلند کرد و ترسان و لرزان گفت :
- اى خداى کریم ! از تو مى خواهم جاده اى بین کالیفرنیا و هاوایی بسازى تا هر وقت دلم خواست در این جاده رانندگى کنم !
از جانب خداى متعال ندا آمد که :
- اى بنده ى من ! من ترا بخاطر وفادارى ات بسیار دوست میدارم و مى توانم خواهش ترا بر آورده کنم، اما، هیچ میدانى انجام تقاضاى تو چقدر دشوار است ؟ هیچ میدانى که باید فرمان دهم تا فرشتگانم روى اقیانوس آرام را آسفالت کنند ؟ هیچ میدانى چقدر آهن و سیمان و فولاد باید مصرف شود ؟ من همه ى اینها را مى توانم انجام بدهم، اما، آیا نمى توانى آرزوى دیگرى بکنى ؟
مرد، مدتى به فکر فرو رفت، آنگاه گفت :
- اى خداى من! من از کار زنان سر در نمى آورم ! میشود به من بفهمانى که زنان چرا می گریند؟ میشود به من بفهمانى احساس درونى شان چیست ؟ اصلا میشود به من یاد بدهى که چگونه مى توان زنان را خوشحال کرد؟
صدایی از جانب باریتعالى آمد که : اى بنده من ! آن جاده اى را که خواسته اى، دو بانده باشد یا چهار بانده ؟


جمعه 24 آذر 1391برچسب:مطالب جالب , میلان وب , خدا , milanweb,

|
 

در کنار هم

دوست دارم حتما ببینیش . نظر هم یادت نره  

 


دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:در کنار هم , خدا , عشق , milan-web,

|
 

هیســـــــــــــــس

هیســـــــــــــــــس بیا تو (+25) 

 

 



ادامه مطلب

یک شنبه 20 آذر 1391برچسب:هیســـــــــــــــس , خدا , زیبا , میلان وب ,

|
 

صرفا جهت خنده

 آخرین ورژن دعای آخرترم برای حل مشکلات:

الهی! باخاطری خسته، دل به کَرم تو بسته

دست از اساتید شسته و در انتظار نمرات نشسته ام.

پاس شوند کریمی

پاس نشوند حکیمی

نیفتم شاکرم، بیفتم صابرم

الهی شهریه ها بالاست که میدانی ، وجیبم خالیست که میبینی

نه پای گریز از امتحان دارم ونه زبان ستیز با استاد،

الهی دانشجویی راچه شاید و از او چه باید!؟


یک شنبه 19 آذر 1391برچسب:صرفا جهت خنده , خدا , میلان وب , milan-web,

|
 

مطالب جالب

گوشه هر دوتا چشتون رو از دو طرف بکشید . چه کلمه ای میبینید؟؟؟!

 

کپی کردین به درک فقط جون عمتون نظر بدین


یک شنبه 19 آذر 1391برچسب:مطالب جالب , خدا , عشق , میلان وب,

|
 

پست بسیار زیبا

دو دوست در بيابان همسفر بودند. در طول راه با هم دعوا كردند. يكي به ديگري سيلي زد. دوستي كه صورتش به شدت درد گرفته بود بدون هيچ حرفي روي شن نوشت: « امروز بهترين دوستم مرا سيلي زد».
آنها به راهشان ادامه دادند تا به چشمه اي رسيدند و تصميم گرفتند حمام كنند.
ناگهان دوست سيلي خورده به حال غرق شدن افتاد. اما دوستش او را نجات داد.
او بر روي سنگ نوشت:« امروز بهترين دوستم زندگيم را نجات داد .»
دوستي كه او را سيلي زده و نجات داده بود پرسيد:« چرا وقتي سيلي ات زدم ،بر روي شن و حالا بر روي سنگ نوشتي ؟» دوستش پاسخ داد :«وقتي دوستي تو را ناراحت مي كند بايد آن را بر روي شن بنويسي تا بادهاي بخشش آن را پاك كند. ولي وقتي به تو خوبي مي كند بايد آن را روي سنگ حك كني تا هيچ بادي آن را پاك نكند.»


 

همه تغییرات از ما آغاز میشود !

 این عبارت روی سنگ قبر یک کشیش نوشته شده است :


جوان وآزاد بودم ، تصوراتم هیچ محدودیتی نداشتند ودر خیال خودم می خواستم دنیا را تغییر بدهم . پیرتر وعاقل تر که شدم فهمیدم که دنیا تغییر نمیکند بنابراین توقعم را کم وبه عوض کردن کشورم غناعت کردم. ولی کشورم هم نمی خواست عوض شود. به میان سالی که رسیدم آخرین توانایی هایم را به کار گرفتم که فقط خانواده ام را عوض کنم ولی پناه بر خدا آن ها هم نمی خواستند عوض شوندو اینک در بستر مرگ آرمیده ام وناگهان دریافتم که اگر فقط خود را عوض می کردم خانوده ام هم عوض می شد و با پشت گرمی آنها می توانستم کشورم را هم عوض کنم و چه کسی میداند شاید می توانستم دنیا راهم عوض کنم.


شنبه 18 آذر 1391برچسب:داستان های کوتاه , عشق , خدا , milanweb,

|
 

عجایب هفتگانه

 معلمی از دانش آموزان خواست تا عجایب هفتگانه ی جهان را فهرست وار بنویسند .

دانش آموزان شروع به نوشتن کردند .

معلم نوشته ها را جمع آوری کرد . با آنکه همه یکی نبودند ، اما بیشتر دانش آموزان به موارد زیر اشاره کرده بودند : اهرام مصر ، دیوار بزرگ چین ، تاج محل ، کانال پاناما ، کلیسای سنت پیتر و... .

در میان نوشته ها کاغذ سفیدی به چشم می خورد . معلم پرسید:«این کاغذ سفید مال چه کسی است؟» یکی از دانش آموزان دست خود را بالا برد.

معلم پرسید«دخترم تو چرا چیزی ننوشتی ؟ »

دخترک جواب داد:عجایب موجود در جهان خیلی هستند و من نمی توانم تصمیم بگیرم که کدام را بنویسم .

معلم گفت : بسیار خوب ، هر چه در ذهنت است بگو ، شاید بتوانم کمکت کنم .!

در این هنگام دخترک مکثی کرد و گفت : به نظر من عجایب هفتگانه جهان عبارتند از :لمس کردن ، چشیدن ، دیدن ، شنیدن ، احساس کردن ، خندیدن وعشق ورزیدن .

پس از شنیدن سخنان دخترک ، کلاس در سکوتی محض فرو رفت.

آری عجایب واقعی همین نعمت هایی هستند که ما آن ها را ساده و معمولی می انگاریم وبه سادگی از کنارشان عبور می کنیم.


شنبه 18 آذر 1391برچسب:عجایب هفتگانه , خدا , میلان وب , milanweb,

|
 

خدایا با توام حواست کجاست ؟!!!

 سلام خدا جونم خوبي؟خوشي؟اون بالاها بهت خوش ميگذره؟دنياي اون بالاها بر وفق مراد هست يا مثل اين پايين ها همش بدبختيه.؟همش غم.كلاهبرداريه .همش دروغه؟


نه مطمئنم اون بالاها مثل اينجا نيست.چون اينقدربهت خوش ميگذره كه گهگاهي يه نيگا پايين به ما بنده هات نميكني.نكنه يادت رفته يه زماني هم چند ميليارد رو خلق كردي كه همشون هرجاي اين دنيا دارند صدات ميكنند.؟نكنه يادت رفته كه ماها چقدر دوستت داريم ؟

چقدر عاشقتيم.خدايا .نميدونم به چي قسمت بدم اخه بزرگتر از تو كه چيزي نيست.خدايا به خودت قسمت ميدم.به خودت كه صبح به صبح حواست به باز شدن گل ها و اواز پرندگان و نماز بندگانت هست.ولي خيلي وقته كه اونا دارند منو به اخر صف هل ميدند و منم چون اونا رو بيشتر دوست داري مجبور م هميشه برم اخر صف.و خيلي وقته منو يادت رفته.

يه بار هوس كردم كه همه رو كنار بزنم .كه بيام پيشت.بشبنم يه دل سير برات گريه كنم.ولي نميشه .اونا حواسشون بيشتر از اينا جمعه.خيلي بيشتر از من .خدايا اگه هنوز يه ذره منو فقط به عنوان اين كه بنده تم دوست داري .

اگه هنوز منو در حد يه شاخه گل زيبا ميدوني و توي تقويمت گم نشدم.اگه هنوز زير چشمي داري نگام ميكني .اگه هنوز دلت براي منم جا داره.ميام پيشت خيلي زود.خيلي خيلي زود.ميام پيشت تا يه دل سير روي شونه هات گريه كنم .تا از تنهايي هام بگم.بگم كه تو تنها دارايي من تو اين دنياي درندشتي كه همه جاش بيابونه مگر اين كه تو بارون رحمتت رو بر سر شون بباروني.

گفتم بارون .يادم به صداي خوردن قطراتش به شيشه ي اتاقم افتاد كه با هر ضربش قطره ي اشك من رقصان كنان بر روي گونه هايم جاري ميشد .و شوري اش براي اولين بار شيرين شده بود.خدايا.خيلي بزرگي كه هنوزم اب را براي شستن بدي هاي ادم هات ميفرستي.خيلي بزرگي كه هنوز به ادم شدن بنده هات ايد داري .خدايا من اين پايين چيز هايي ميبينم كه هميشه دعا ميكنم تو از اون بالا ريز شون ببيني. چيز هايي ميبينم كه هميشه دعا ميكنم تو خواب باشي و اون ها رو نبيتي .

خدايا......خدايا تنها پناهگاهم تويي .نگذار توپ و تفنگ هاي دنيا به من اسيب برسونه.خدايا نور جاده ي زندگي ام شو تا حست كنم در جاده ي زندگي ام.يا لطيف !دوستت دارم .تو هم من رو دوست داشته باش.

                           


 

هــــــي خدا

 خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد، در حالی‌که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد....
- آهای، آقا پسر!
پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق می‌زد وقتی آن خانم، کفش‌ها را به ‌او داد.پسرک با چشم‌های خوشحالش و با صدای لرزان پرسید:
- شما خدا هستید؟
- نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم!

- آها، می‌دانستم که با خدا نسبتی دارید.



دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:milan-web , قصه هاي زيبا , خدا,

|
 

داستاني جالب

 در بازگشت از کلیسا، جک از دوستش ماکس می پرسد: «فکر می کنی آیا می شود هنگام دعا کردن سیگار کشید؟»
ماکس جواب می دهد: «چرا از کشیش نمی پرسی؟»

جک نزد کشیش می رود و می پرسد: «جناب کشیش، می توانم وقتی در حال دعا کردن هستم، سیگار بکشم.»

کشیش پاسخ می دهد: «نه، پسرم، نمی شود. این بی ادبی به مذهب است.»
جک نتیجه را برای دوستش ماکس بازگو می کند.

ماکس می گوید: «تعجبی نداره. تو سئوال را درست مطرح نکردی. بگذار من بپرسم.»

ماکس نزد کشیش می رود و می پرسد: «آیا وقتی در حال سیگار کشیدنم می توانم دعا کنم ؟»
کشیش مشتاقانه پاسخ می دهد: «مطمئناًً، پسرم. مطمئناً.»

          


یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:داستان هاي جالب , ميلان وب , خدا,

|
 

.....1

یک همیشه یک است... شاید در تمام عمرش نتوانسته بیش از یک باشد...

امابعضی اوقات می تواند خیلی باشد:

یک دنیا ،

یک سرنوشت ،

یک خاطره ،

یک عشق پاک،
و یا " یک دوست خوب مثل تو "

 


جمعه 24 شهريور 1391برچسب:يك , ميلان وب , milanweb , خدا,

|
 

صرفا جهت خنده

مرد: چی بگم؟ خداکنه زودتر بشه !! مگه من چقدر طاقت دارم؟
زن: اگر از پیشت برم؟
مرد: فکرش هم ناراحتم می کنه !!
زن: منو دوست داری؟
مرد: البته ، مطمئن باش !! مگه شک داری ؟

زن: آیا تا حالا به من خیانت کردی ؟
مرد: نه ! به هیچ وجه در ضمن از سوالت هم خوشم نیومد
زن: منو مسافرت میبری؟
مرد: اگر وقت کنم هر روز !!
زن: آیا منو میزنی؟
مرد: به هیچ وجه ! من از این آدما نیستم !
زن: میتونم بهت اعتماد کنم؟
مرد: چی ؟؟؟؟؟

حالا همینو از پایین به بالا بخون !!!!

                           


چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:طنز , قصه هاي جالب , عشق , خدا,

|
 

همه گفتند : عشقت داره بهت خيانت ميكنه!: می دونم!

گفتن : این یعنی دوستت ندارهاااا !
گفتم : می دونم! 
گفتن : احمق یه روز میذاره میره تنها میشی ! 
گفتم : می دونم
گفتند : پس چرا ولش نمی کنی..؟! 
گفتم : این تنها چیزیه که نمی دونم !

                                        

چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:عشق , داستان هاي زيبا , عشق , خدا,

|
 

!!!!مسلمان كيست؟

  جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت :

بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟
همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ، بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت :
آری من مسلمانم.
جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا ،

 

پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند ، جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد .

 

پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد.
جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید :
آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟
افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را بقتل رسانده نگاهشان را به پیش نماز مسجد دوختند .


پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت :
چرا نگاه میکنید ، به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود ...

 

 

 

 

 


چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:مسلمان , خدا , milaniweb , عشق,

|
 

صرفا جهت خنده

 

 یه خانومی گربه ای داشت که هووی شوهرش شده بود. آقاهه برای اینکه از شر گربه راحت بشه، یه روز گربه رو میزنه زیر بغلش و 4 تا خیابون اونطرف تر ولش می کنه.

 

 

 وقتی خونه میرسه میبینه گربه هه از اون زودتر اومده خونه.
این کارا رو چند بار دیگه تکرار می کنه، اما نتیجه ای نمیگیره.....
یک روز گربه رو بر میداره میذاره تو ماشین. بعد از گشتن از چند تا بلوار و پل و رودخانه و. .
خلاصه گربه رو پرت میکنه بیرون. 
یک ساعت بعد، زنگ میزنه خونه. زنش گوشی رو برمیداره.

 

مرده میپرسه: " اون گربه کره خر  خونس؟"  
زنش می گه آره. 
 مرده میگه گوشی رو بده بهش، من گم شدم ...
 

چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:طنز , سرگرمي , milanweb , خدا , عشق,

|
 

جماعت نادان

 یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد

اما هر وقت تنم به جماعت نادان خورد،گفتند:

مگر كوري

روزگارت بي نياز از جماعت نادان باد....!


دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:عشق , طنز , سرگرمي , خدا ,

|
 

بخند

 

بخند به یاد عشق من             بخند به یاد بچـــــــگی

 

بخند به روی غم بخند             بخند به روی زنـدگی

 

بخند ، تا که زندگی                بشه گلستان و بـهار

 

بخند تا که غصه ها                از قلب تو کنن فرار

 

بخند تا که چشم من             به خندهء تو وا بشــه

 

بخند تا که غصه ها                از قلب تو جدا بشه

 

 

 



شنبه 18 شهريور 1391برچسب:طنز , سرگرمي , عشق , خدا , milanweb , بخند,

|
 

سوره عشق

 خدایا...

جای سوره ای به نام عشق در قرآنت خالیست که چنین آغاز گردد:

و قسم به عشق و روزی که قلبت را میشکنند و جز خدا هیچ مرهمی

نخواهی داشت...!

         


یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:عشق , سوره , سرگرمي , خدا,

|
 

ما بيشتر!!!

 بابا !!


ما تف ، شما آبشار نیاگارا !


ما بدبخت حقیر ، شما کوروش کبیر !


ما واشر ، شما ارباب حلقه ها !


ما طرح مسکن مهر ، شما برج العرب !


ما مینیمُم نسبی ، شما ماکسیمُم مطلق !


ما مداح ، شما دی جی !


ما کویر لوت ، شما جنگل بلوط !


ما 20:30 ، شما BBC !


باب اصلا ما قیژقیژ دیال آپ ، شما امواج وایرلس !


ارادت از این بیشتر؟؟؟


یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:مابيشتر , خدا , عشق , سرگرمي , milan web,

|
 

پادشاه و وعده بي عمل

پادشاهى در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد
هنگام بازگشت سرباز پیرى را دید که با لباسى اندک در سرما نگهبانى مى‌داد.
از او پرسید: آیا سردت نیست؟
نگهبان پیر گفت: چرا اى پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.
پادشاه گفت:من الان داخل قصر مى‌روم و مى‌گویم
یکى از لباس‌هاى گرم مرا برایت بیاورند.
نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد.
اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده‌اش را فراموش کرد.
صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالى قصر پیدا کردند
در حالى که در کنارش با خطى ناخوانا نوشته بود:
اى پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل مى‌کردم
اما وعده لباس گرم تو مرا از پاى درآورد . . .


یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:قصه هاي زيبا , خدا , عشق,

|
 

مطالب جالب

خیلی جالبه حتما امتحان کنین دوستای گلم!!!!
اگه گفتین تو این متن چی هست؟؟؟؟

99669999996669999996699666699666999966699666699
99699999999699999999699666699669966996699666699
99669999999999999996699666699699666699699666699
99666699999999999966666999966699666699699666699
99666666999999996666666699666699666699699666699
99666666669999666666666699666669966996699666699
99666666666996666666666699666666999966669999996

خب برا این که بفهمین اول ctrl+fرو بزنید....
حالا توش عدد 9 رو بنویس...
حالا دیدی چی شد؟؟؟؟؟؟؟

 


شنبه 11 شهريور 1391برچسب:قصه هاي زيبا , عشق , خدا , سرگرمي,

|
 

مرد

 مرد است ديگر ...!!
ஜ══════════ஜ۩۩ஜ══════════ஜ
گاهي تند ميشود ....!!
ஜ══════════ஜ۩۩ஜ══════════ஜ
و گاهي عاشقانه مي گويد دوستت دارم ...!!
ஜ══════════ஜ۩۩ஜ══════════ஜ
مرد است ديگر ....!!
ஜ══════════ஜ۩۩ஜ══════════ஜ
غرورش آسمان ....!!
ஜ══════════ஜ۩۩ஜ══════════ஜ
و دلش درياست ....!!
ஜ══════════ஜ۩۩ஜ══════════ஜ
تو چه ميداني از بغض گلو گير كرده يك مرد ...؟!
ஜ══════════ஜ۩۩ஜ══════════ஜ
تو چه ميداني كه چشمايت دنياي او شده ....؟!
ஜ══════════ஜ۩۩ஜ══════════ஜ

تو چه ميداني از هق هق شبانه او كه فقط خودش خبر دارد و بالشتش .....؟!
ஜ══════════ஜ۩۩ஜ══════════ஜ
تو چه ميداني چرا مرد زود تر از زنش ميميرد ......؟!
ஜ══════════ஜ۩۩ஜ══════════ஜ
تو چه ميداني كه يك مرد چون نميتواند گريه كند ميميرد .....؟!
ஜ══════════ஜ۩۩ஜ══════════ஜ
مرد را فقط مرد ميفهمد .....!!!


 


شنبه 11 شهريور 1391برچسب:مرد , عشق , خدا ,

|
 

 دلتنگی...............................................................حاضر!


 غم.....................................................................حاضر!


 درد.....................................................................حاضر!


 دوری..................................................................حاضر!


 عشق.............................................................؟؟؟؟؟؟؟


بلندتر می خوانم.....................عشق....................... .؟؟؟؟


باز هم نیامده


 غیبتهایش از حد مجازش دیــــــــــــــــریست که گذشتـــــه


اخـــــــــــــــــــراجــــ ــــــــــــــــــــــش می کنـــــــــــــــم!!!!


با آنکه نمـــی شود اما زندگـــــــــــــی را ادامه می دهم...!


مشق هــــــــــر شبتـــــــــــــان همیــــــــن باشــــــــــــــــد


جـــــــای عشــــــق برای همیشـــــه خـ ـ ـ الیسـ ـ ـ ـ ـت...!

.

.

ای عشق جای خالیت را هیچکس پر نمیکند


جمعه 10 شهريور 1391برچسب:عشق , عاشقي , خدا , milan web,

|
 

دليل عشق

  از عشق:


یك بار دختری حین صحبت با پسری كه عاشقش بود، ازش پرسید

چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟

گفت:دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"*دوست دارم

دختر :تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان كنی... پس چطور دوستم داری؟

چطور میتونی بگی عاشقمی؟


پسر:من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت كنم


دختر:ثابت كنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی


پسر:باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،

صدات گرم و خواستنیه،

همیشه بهم اهمیت میدی،

دوست داشتنی هستی،

با ملاحظه هستی،

بخاطر لبخندت.

دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد

متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناكی كرد و به حالت كما رفت

پسر نامه ای رو كنارش گذاشت با این مضمون


عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا كه نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟

نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم

گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت كردن هات دوست دارم اما حالا كه نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم

گفتم واسه لبخندات، برای حركاتت عاشقتم
اما حالا نه میتونی بخندی نه حركت كنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم


اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره

عشق دلیل میخواد؟

نه!معلومه كه نه!!

پس من هنوز هم عاشقتم

نظره تو چیه؟

 


جمعه 10 شهريور 1391برچسب:دليل عشق , عشق , خدا , عشق به خدا,

|
 

عشق!!!!

 پیرمردی صبح زود از خانه اش بیرون آمد.پیاده رو در دست تعمیر بود به همین خاطر در خیابان شروع به راه رفتن کرد که ناگهان یک ماشین به او زد.مرد به زمین افتاد.مردم دورش جمع شدند واو را به بیمارستان رساندند. پس از پانسمان زخم ها، پرستاران به او گفتند که آماده عکسبرداری از استخوان بشود.پیرمرد در فکر فرو رفت.سپس بلند شد ولنگ لنگان به سمت در رفت و در همان حال گفت:"که عجله دارد ونیازی به عکسبرداری نیست" پرستاران سعی در قانع کردن او داشتند ولی موفق نشدند.برای همین از او دلیل عجله اش را پرسیدند. پیر مرد گفت:" زنم در خانه سالمندان است.من هر صبح به آنجا میروم وصبحانه را با او میخورم.نمیخواهم دیر شود!" پرستاری به او گفت:" شما نگران نباشید ما به او خبر میدهیم. که امروز دیرتر میرسید." پیرمرد جواب داد:"متاسفم.او بیماری فراموشی دارد ومتوجه چیزی نخواهد شد وحتی مرا هم نمیشناسد." پرستارها با تعجب پرسیدند: پس چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او میروید در حالی که شما را نمیشناسد؟"پیر مرد با صدای غمگین وآرام گفت:" اما من که او را مي شناسم


جمعه 10 شهريور 1391برچسب:عشق , عاشقي , خدا , milan web,

|
 

پند سقراط

روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر بود.
علت ناراحتی اش را پرسید. شخص پاسخ داد :
در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم.
جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.
سقراط گفت : چرا رنجیدی ؟
مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است.
سقراط پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می پیچد.
آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟
مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم. آدم از بیمار بودن
کسی دلخور نمی شود. 

                       

 


پنج شنبه 9 شهريور 1391برچسب:داستان هاي زيبا , عشق , سرگرمي , خدا,

|
 

یه حرف خصوصی

 

 میشه یه لحظه بیای ادامه مطلب

                                               قول میدم وقتتو نگیرم



ادامه مطلب

شنبه 28 مرداد 1391برچسب:طنز , خنده , سرگرمي , خدا,

|
 

welcome

سلام به كسايي كه به وبلاگ من اومدن

از بازديد همه دوستان متشكرم

لطفا با نظرات خود ما را براي بروز كردن اين وبلاگ دلگرم كنيد

راستي ای وی چت هم تشكيل شد خوشحال ميشم به اونم يه سر بزنين و عضو شين 

براي ورود اينجا كليك كنيد 

      


 



ادامه مطلب

جمعه 13 مرداد 1398برچسب:ميلان وب , milan web , خدا , عشق,

|
 


به ميلان وب خوش آمديد $$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $$_____________________________$$ $$_____________________________$$ $$_________$$$$$$$$$$__________$$ $$___________$$$$$$____________$$ $$___________$$$$$$____________$$ $$___________$$$$$$____________$$ $$___________$$$$$$____________$$ $$___________$$$$$$____________$$ $$___________$$$$$$____________$$ $$___________$$$$$$____________$$ $$___________$$$$$$____________$$ $$___________$$$$$$____________$$ $$_________$$$$$$$$$$__________$$ $$_____________________________$$ $$_____________________________$$ $$______$$$$$_______$$$$$______$$ $$____$$$$$$$$$___$$$$$$$$$____$$ $$___$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$$$___$$ $$___$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$___$$ $$____$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$____$$ $$______$$$$$$$$$$$$$$$$$______$$ $$________$$$$$$$$$$$$$________$$ $$__________$$$$$$$$$__________$$ $$___________$$$$$$$___________$$ $$____________$$$$$____________$$ $$_____________$$$_____________$$ $$______________$______________$$ $$_____________________________$$ $$_____________________________$$ $$___$$$$$$$$$_____$$$$$$$$$___$$ $$_____$$$$$_________$$$$$_____$$ $$_____$$$$$_________$$$$$_____$$ $$_____$$$$$_________$$$$$_____$$ $$_____$$$$$_________$$$$$_____$$ $$_____$$$$$_________$$$$$_____$$ $$_____$$$$$_________$$$$$_____$$ $$_____$$$$$_________$$$$$_____$$ $$_____$$$$$$_______$$$$$$_____$$ $$______$$$$$$_____$$$$$$______$$ $$________$$$$$$$$$$$$$________$$ $$__________$$$$$$$$$__________$$ $$_____________________________$$ $$_____________________________$$ $$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$

 

 

Aref

 

هفته چهارم بهمن 1391
هفته سوم بهمن 1391
هفته دوم بهمن 1391
هفته دوم دی 1391
هفته سوم بهمن 1391
هفته دوم بهمن 1391
هفته چهارم بهمن 1391
هفته سوم بهمن 1391
هفته دوم بهمن 1391
هفته اول بهمن 1391
هفته چهارم دی 1391
هفته سوم دی 1391
هفته دوم دی 1391
هفته سوم بهمن 1391
هفته اول بهمن 1391
هفته چهارم دی 1391
هفته سوم دی 1391
هفته دوم دی 1391
هفته سوم دی 1391
هفته دوم دی 1391
هفته چهارم بهمن 1391
هفته اول بهمن 1391

 

مدیر و منشی
صرفا جهت خنده
اعتماد به نفس
در کنار هم
هیســـــــــــــــس
صرفا جهت خنده
مطالب جالب
پست بسیار زیبا
همه تغییرات از ما آغاز میشود !
عجایب هفتگانه
خدایا با توام حواست کجاست ؟!!!
لذت تلخ
؟!!!!شما يادتون مياد
استاد؟خدا را نميبينم
هــــــي خدا

 

لااقل از لاي در يه نيگا بنداز
من تنهام
عشق پاك من
طنز و سرگرمي
چرا.....
قفس عشق
غم تنهايي
دلنوشته
حمل ماینر از چین به ایران
حمل از چین
پاسور طلا
الوقلیون

 

 

ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

چاپ این صفحه